بعد از اینکه دوتا دستمال برداشتم و رفتم تو حیاط گریه کردم و سراسر استیصال شدم رفتم بالا چون کمرم داشت درد می‌گرفت رو اون صندلی‌های فلزی و از طرفی گوشی‌م خاموش شد. رفتم بالا و داشتم میرفتم تو اتاق که میم و رِ جلوی در اتاق روبه‌رویی بودن و منو دیدن و نمیدونم قیافه‌م چجوری بود ولی فهمیدم یه چیزیم هِه! مخصوصا اینکه یه لبخند مصنوعی زدم و سریع رفتم تو اتاق که همکلام نشم. ولی هی منو صدا کردن و اومدن تو اتاق و این باعث شد هم‌اتاقیام هم کنجکاو بشن. اتاق ,رفتم بالا منبع

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

صبرم سر اومد دژ مستحکم s اس ام اس سیتی , اس ام اس عاشقانه , اس ام اس خنده دار ,اسمس ,اس ام اس جدید , اس ام اس سرکاری , جوک , آهنگ های پیشواز تندیس خیال وبلاگ کتابخانه عمومی نظامی گنجوی شیراز تولید و پخش رابیتس صنایع فولادی سایت دانشجویان زیست شناسی پیام نور اردبیل ملک مشهد